شعرهای عاشقانه

❤آسم و پاسم ولی عاشقونه ❤ しѺ√乇 ❤

شعرهای عاشقانه

❤آسم و پاسم ولی عاشقونه ❤ しѺ√乇 ❤

رد پا

 

 

روزی اگر به سراغ من آمد به او بگو من خوب می شناختمش نامت چو آوازی همِشه بر لب او بود حتی زمان مرگ آن لحظه های پر ز درد و غم و غروب آن بیقرار عشق چشم انتظار دیدن رویت نشسته بود روزی اگر سراغ من آمد به او بگو شب در میان تاریکی در نور ماهتاب هر روز در درخشش خورشید تابناک هر لحظه در برابر آیینه ی زمان آن دختر سکوت در انتظار دیدن رویت نشسته بود روزی اگر سراغ من آمد به او بگو جز تو دلش را به هیچ کس امانت نداد هرگز خیانتی به دستان تو نکرد هرگز نگاه پاک و زلال تو را با هیچ چشم سیاه مستی عوض نکرد تا آخرین نفس در انتظار دیدن رویت نشسته بود روزی اگر سراغ من آمد به او بگو افسوس ! دیر شد ؛ ای کاش ! کمی زودتر می آمدی اما بگو من خوب می دانم حتی در آن جهان آن خفته ی خموش ؛ در انتظار دیدن رویت نشسته است روز ی اگر ....... اما ؛ نه ؛ او هیچوقت دیگر نمی آید کاش عمرم را به پایش هدر نمی کردم ..............  

 

بوسه

 

 

بوسه یعنی وصل شیرین دولب

بوسه یعنی عشق در اعماق شب.

بوسه یعنی مستی از مشروب عشق.

بوسه یعنی آتش و گرمای تب.

بوسه یعنی لذت از دلدادگی.

لذت از شب لذت از دیوانگی.

بوسه یعنی حس خوبه طعم عشق

طعمه شیرینی به رنگ سادگی .

بوسه آغازی برای ما شدن.

لحظه ای با دلبری تنها شدن.

بوسه آتش میزند بر جسم و جان

بوسه یعنی عشق من ، با من بمان.

 شرم در دلدادگی بی معنی است

بوسه بر میدارد این شرم از میان.

طعم شیرین عسل از بوسه است .

پاسخ هر بوسه ای یک بوسه است .

بهترین هدیه پس از یک انتظار .

بشنوید از من فقط یک بوسه است.

 بوسه را تکرار می باید نمود.

بوسه یعنی عشق و آواز و سرود.

بوسه یعنی وصل جانها از دو لب.

بوسه یعنی پر زدن ، یعنی صعود

بوسه یعنی شادی و شور و نشاط .

بوسه یعنی عشق خالی از گناه.

بوسه یعنی قلب تو از آن من

بوسه یعنی تو همیشه مال من

خیلی سخته

 

 

خیلی سخته بعد چند سال بفهمی دوست داشتنش دروغ بوده ولی بازم بهت بگه دوستت دارم.

خیلی سخته وقتی که می خوابی طعم واقعی مرگ رو بچشی ولی صبح که چشمات رو باز می کنی ببینی نمردی و بازم یه روز دیگه رو باید با خاطره هاش شروع کنی ولی اون دیگه پیشت نیست.....

ولی انگار هر لحظه کنارته و تو پیشش بودی ولی اون تورو هیچ وقت ندیده اون می تونه تو رو گریه بنداره تو اون تو رو بخندونی ولی اون یکی دیگه رو خوشحال کنه.

خیلی سخته بهت بگه دوستت دارم ولی نمی خوامت، می گن با یادش باید زندگی کنی،ولی تا کی خوابش رو ببینی؟می گن نا امید نشو اخه درد نا امیدی رو نکشیدن چون فقط نا امیدی رو اون بهت داده ولی تو همه ی زندگیت رو بهش دادی.

خیلی سخته بهش دل ببندی و دلت رو بشکونه تو هم می تونستی دلش رو بشکونی ولی این کارو نکردی چون دوستش داشتی.

خیلی سخته بزرگترین ارزوت مرگ باشه ولی اون بتونه با یار تازه از راه رسیدش راحت زندگی کنه.

خیلی سخته از ترس اینکه مردم بهت نخندن و فکر نکن دیونه ای نتونی درد و دلت رو به کسی بگی.

خیلی سخته ارزوت کسی باشه که ازش بشنوی که هیچ اهمیتی واسش نداشتی حالادیگه ارزوی نبودنت رو می کنه.....

خیلی سخته بعد چند وقت می بینی اشک تو چشات حلقه بزنه ولی اشکات فقط واسه خودت مهم باشن.

حالا اون عشقش یکی دیگه است اصلا واسش تو مهم نیستی رسم قایم موشک بازی زمونه همینه دیگه،اون چشم می زاره تو قایم می شی اما اون میره یکی دیگه رو پیدا می کنه

 m or f

 

درد دل

 

 

بر سر سنگ مزارم بنویس

زیر این سنگ جوانی خفته است

با هزاران ای کاش

و دو چندان افسوس

که به هر لحظه عمرش گفته ست

 

 

عزیز مهربونم

 

 

همه ی وجودم پر شده از فریاد بی صدایی

به کی بگم این درد بی همزبونی

من چه غریبم توی این شبهای بی قراری

تو خلوت خودم با سکوت و سیاهی همنشینم هر شبی

چه لذتی داشت اون لحظه های کنار هم بودن

چی شد که خط جدایی زدن به بخت تو و من

عزیز مهربونم نمی دونی که بی تو چه سردم من

شب و روز غصه و غم شدن همدم من

ازم نپرس چرا اینجوریه حالم

من هنوزم تو زندون تو در بندم

دلم گرفته با خودم آواز دلتنگی می خونم

ای مهربونم بیا تا واست از عاشقی بخونم

من با اینکه از تو دورم ،ولی خیالم با تو هر دم

ای کاش سرنوشت تو و من اینجوری نبود

روزگار هم با ما کمی مهربونتر بود

من هر دم لبریزم از عشقت

آرزوم دیدن روی ماهت

سهم عاشقا از عشق جداییه

اینم رسم عاشقی و شیداییه  

به نام کلام دروغین عشق

 

 

  

چند وقتی بود که میخواستم برای تو

درد این فلبی را که شکستی و رفتی بنویسم

اما تا میخواستم بنویسم قطره های اشکم بر روی کاغذ میریخت

و نمی توانستم آنچه را که میخواهم بر روی صفحه کاغذ

خیس بنویسم.حالا دیگر یک قطره اشک نیز در چشمانم نمانده و

همان قلب شکسته ام تنها یادگار از عشقت به جا مانده

قلبی که یک عالمه درد دارد ، دردی که مدتهاست دامنگیرش شده است.

از آن لحظه ای که رفتی در غم عشقت سوختم و با لحظه های تنهایی ساختم.

نمی توانستم از او که مدتها همدل و همزبانم بود جدا شوم ،

اما تو رفتی و تنها یک قلب شکسته سهم من از این بازی عشق بود

یک بازی تلخ که ای کاش آغاز نمیکردم تا اینگونه در غم پایانش بنشینم

تو که میخواستی روزی رهایم کنی و چشمان بی گناهم را خیس کنی

چرا با من آغاز کردی!

مگر این قلب بی طاقت و معصوم چه گناهی کرده بود

گناهش این بود که عاشق شد و تو را بیشتر از هر کسی

از ته دل دوست داشت

اینک که برای تو از بی وفایی هایت مینویسم

انگار آسمان چشمانم دوباره ابری شده

و در قحطی اشک دوباره میخواهد ببارد.اما من مینویسم

مینویسم که یک قلب را شکستی ، و زندگی ام را تباه کردی.

کاش می دانستی چقدر دوستت داشتم ،

کاش می دانستی شب و روز به یادت بودم و از غم دوری ات با

چشمان خیس به خواب عاشقی می رفتم.

نمی دانی چه آرزوها و رویاهایی را با تو در دل داشتم

می خواستم عاشقترین باشم ،

برای تو بهترین باشم ، یکرنگ بمانم و یکدل نیز از عشقت بمیرم.

آن زمان که با تو بودم کسی نام مرا صدا نمیکردم ،

همه به من میگفتند ((دیوانه)).آری من دیوانه بودم ، یک دیوانه ساده دل.

دیوانه ای که اینک تنهای تنهاست و از غم جدایی ات روانی شده است.

این را بدان نه تو را نفرین کردم ، و نه آرزوی خوشبختی برایت کردم.

این روزها خیلی احساس تنهایی میکنم ،

راستش را بخواهی هنوز دوستت دارم اما

دیگر دلم نمیتوانم حتی یک لحظه نیز با تو باشم.

خیلی دلم میخواهد فراموشت کنم اما نمی دانم چرا نمی توانم

دلم برای لحظه های با تو بودن تنگ شده

و یاد آن لحظه ها قلب شکسته ام را میسوزاند.

و این بود سرنوشت من و تو! چه بگویم که هر چه بگویم دلم بیشتر می سوزد .

نیستی که ببینی اینجا زندگی ام بدون تو بی عطر و بوست ، بی رنگ و روست.

هر چه نوشتم درد این قلب دیوانه من بود

نمیخواستم بنویسم از تو ، اما قلبم نمیگذاشت.

بهانه میگرفت ، گریه می کرد ، میگفت بنویس تا بداند چه دردی دارم.

انگار دوباره کاغذم از قطره های اشکم خیس شده ،

دیگر قلمم بر روی کاغذ خیس نمی نویسد.

خواستم بنویسم که خیلی بی وفایی

   

بیاد همه اونایی ک خواستمشون ولی نمیدونم چرا نخواستنم 

 

چقدر دوست داشتم...

 

 

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید چرا نگاه هایت انقدر غمگین است ؟ چرا لبخندهایت انقدر بی رنگ است ؟ اما افسوس … هیچ کس نبود همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره . اری با تو هستم .. با تویی که از کنارم گذشتی… و حتی یک بار هم نپرسیدی چرا چشم هایت همیشه بارانی است

 

!!! 

تنها یادگاریت...

 

 

چند وقتی بود که میخواستم برای تو

درد این فلبی را که شکستی و رفتی بنویسم

اما تا میخواستم بنویسم قطره های اشکم بر روی کاغذ میریخت

و نمی توانستم آنچه را که میخواهم بر روی صفحه کاغذ

خیس بنویسم.حالا دیگر یک قطره اشک نیز در چشمانم نمانده و

همان قلب شکسته ام تنها یادگار از عشقت به جا مانده

قلبی که یک عالمه درد دارد ، دردی که مدتهاست دامنگیرش شده است

.

از آن لحظه ای که رفتی در غم عشقت سوختم و با لحظه های تنهایی ساختم

.

نمی توانستم از او که مدتها همدل و همزبانم بود جدا شوم ،

اما تو رفتی و تنها یک قلب شکسته سهم من از این بازی عشق بود

یک بازی تلخ که ای کاش آغاز نمیکردم تا اینگونه در غم پایانش بنشینم

تو که میخواستی روزی رهایم کنی و چشمان بی گناهم را خیس کنی

چرا با من آغاز کردی

!

مگر این قلب بی طاقت و معصوم چه گناهی کرده بود

گناهش این بود که عاشق شد و تو را بیشتر از هر کسی

از ته دل دوست داشت

اینک که برای تو از بی وفایی هایت مینویسم

انگار آسمان چشمانم دوباره ابری شده

و در قحطی اشک دوباره میخواهد ببارد.اما من مینویسم

مینویسم که یک قلب را شکستی ، و زندگی ام را تباه کردی

.

کاش می دانستی چقدر دوستت داشتم ،

کاش می دانستی شب و روز به یادت بودم و از غم دوری ات با

چشمان خیس به خواب عاشقی می رفتم

.

نمی دانی چه آرزوها و رویاهایی را با تو در دل داشتم

می خواستم عاشقترین باشم ،

برای تو بهترین باشم ، یکرنگ بمانم و یکدل نیز از عشقت بمیرم

.

آن زمان که با تو بودم کسی نام مرا صدا نمیکردم ،

همه به من میگفتند ((دیوانه)).آری من دیوانه بودم ، یک دیوانه ساده دل

.

دیوانه ای که اینک تنهای تنهاست و از غم جدایی ات روانی شده است

.

این را بدان نه تو را نفرین کردم ، و نه آرزوی خوشبختی برایت کردم

.

این روزها خیلی احساس تنهایی میکنم ،

راستش را بخواهی هنوز دوستت دارم اما

دیگر دلم نمیتوانم حتی یک لحظه نیز با تو باشم

.

خیلی دلم میخواهد فراموشت کنم اما نمی دانم چرا نمی توانم

دلم برای لحظه های با تو بودن تنگ شده

و یاد آن لحظه ها قلب شکسته ام را میسوزاند

.

و این بود سرنوشت من و تو! چه بگویم که هر چه بگویم دلم بیشتر می سوزد

.

نیستی که ببینی اینجا زندگی ام بدون تو بی عطر و بوست ، بی رنگ و روست

.

هر چه نوشتم درد این قلب دیوانه من بود

نمیخواستم بنویسم از تو ، اما قلبم نمیگذاشت

.

بهانه میگرفت ، گریه می کرد ، میگفت بنویس تا بداند چه دردی دارم

.

انگار دوباره کاغذم از قطره های اشکم خیس شده ،

دیگر قلمم برای روی کاغذ خیس نمی نویسد

.

خواستم بنویسم که خیلی بی وفایی 

 

به تو نرسیدم اما...

 

 

به تو نرسیدم اما خیلی چیزا رو یاد گرفتم

....

یاد گرفتم به خاطر کسی که دوستش دارم باید دوروغ نگم

یاد گرفتم هیچکس ارزش شکوندن غرورم رو نداره

یاد گرفتم توی زندگیم برای اون که بفهمم چقدر دوستم داره هر روز به یه بهانه دلشو بشکنم

یاد گرفتم گریه هیچکس و باور نکنم

یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم

 

منو ببخش اگه تورو سپردمت به دیگری

 

 

منو ببخش اگه تورو سپردمت به دیگری 

  

اگه که بد کردی و من بخشیدمت به سادگی

منو ببخش اگه هنوز دلتنگم از ندیدنت

اگه که خالی از غرور می خوام که باز ببینمت

وقتی تو قاب پنجره اونو کنارت می بینم

می بینم دوست داره ببین چه اروم می میرم

وقتی بهت فکر میکنم یهو می شی همه کسم

پنجره بازه ولی من انگار توی قفسم

ببخش اگه شکستم و دلگیر شدی از این صدا

اگه نشد بهت بگم حرفامو تو یه نگاه

ببخش منو صبوریمو گریه های پنهونیمو

ببخش منو صبوریمو این همه مهربونیمو