شعرهای عاشقانه

❤آسم و پاسم ولی عاشقونه ❤ しѺ√乇 ❤

شعرهای عاشقانه

❤آسم و پاسم ولی عاشقونه ❤ しѺ√乇 ❤

یاد بـــاد آنکه دلم...

 

یاد بـــاد آنکه دلم عاشـق سرکار نبود
طفلکی از تو و عشق تـــو سر ِکار نبود
شیخ از حال دل من خبری هیچ نداشت
سی دی عاشقی ام بر ســــر بازار نبود!
نقل مشروح خبرهــــــای دل رسوایم
باعث خجلت گوینــــده ی اخبار نبود!
عقل گه گاه به کــــــار دل من می آمد
اینچنین از لگد عشق تـــــو ناکار نبود
چت نمی کردم و از خرج نتم آخر ماه
کیس من در گرو اصغـــــر سمسار نبود!
فرت فرت از لب لعل تو شکر می بارید
رطبی بود ولی موقـــــــع افطار نبود!
نرگس مست تو ای دوست تمارض می کرد
چشم بیمار تـــــو می دیدم و بیمار نبود!
می نهادم کپه ی مرگ خودم را راحت
بنده را شب همه شب دیده ی بیدار نبود
پیش تو دست و دلم هیـــــچ نمی لرزیدند
چون مرا استرس "لحظه ی دیدار" نبود
رخت اسپورت مرا راحت جان بود و به سر
فکر دامادی و قرض کت و شلوار نبود!
در محــــــــل خیر سرم بچّه ی مثبت بودم
تــــــوی جیب بغلــــــم پاکت سیگار نبود
فارغ از شعر و غزل سوت زنان می گشتم
کار من اینهمه با کاغذ و خودکــــار نبود
شاعرم کردی و احسنت که بی عشق رخت
هنری از من بی عرضــــــه پدیدار نبود!

  

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد