شعرهای عاشقانه

❤آسم و پاسم ولی عاشقونه ❤ しѺ√乇 ❤

شعرهای عاشقانه

❤آسم و پاسم ولی عاشقونه ❤ しѺ√乇 ❤

باز باران

 

باز باران بی ترانه ....باز باران با تمام بی کسی های شبانه
می خورد بر مرد تنها می چکد بر فرش خانه
باز می آید صدای چک چک غم
باز ماتم ...

من به پشت شیشه تنهایی افتاده
نمی دانم ، نمی فهمم
کجای قطره های بی کسی زیباست ....

نمی فهمم چرا مردم نمی فهمند
که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می لرزد
کجای ذلتش زیباست ...نمی فهمم ....

  

کجای اشک یک بابا
که سقفی از گِل و آهن به زور چکمه باران به روی همسرو پروانه های مرده اش آرام باریده
کجایش بوی عشق و عاشقی دارد ....نمی دانم ...

  

نمی دانم چرا مردم نمی دانند
که باران عشق تنها نیست
صدای ممتدش در امتداد رنج این دلهاست
کجای مرگ ما زیباست ...نمی فهمم ....
 

یاد آرم روز باران را یاد آرم مادرم در کنج باران مرد
کودکی ده ساله بودم
می دویدم زیر باران ، از برای نان ...
 

مادرم افتاد...مادرم در کوچه های پست شهر آرام جان می داد
فقط من بودم و باران و گِل های خیابان بود...نمی دانم...کجــــای این لجـــــن زیباست....

بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا که باران هست زیبا از برای مردم زیبای بالا دست...و آن باران که عشق دارد فقط جاریست برای عاشقان مست...

  

و باران من و تو درد و غم دارد


خدا هم خوب می داند

 

که این عدل زمینی ، عدل کم دارد.

نظرات 1 + ارسال نظر
نگین یکشنبه 4 دی 1390 ساعت 00:05 http://www.10293.blogfa.com

همه نوشته هات مثل خودت گلن گوگولی
اقای خوش تیپی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد