-
کودکی
دوشنبه 16 آبان 1390 22:26
یادته تو اون روزای کودکی نامه میدادیم به هم یواشکی یادته خونه میساختیم روی آب با یه کاغذ و یه سقف کودکی همیشه میخندیدیم از ته دل یادته گریه میکردیم الکی تو میگفتی مثل باغ غزلی من میگفتم مثل باغ میخکی هیچکسی نمیتونست جدا کنه مارو از هم حالا با هر کلکی آره بچه بودیمو مست خیال راستکی اما عشقمون نبود دروغکی حالا اما دیگه...
-
...
دوشنبه 16 آبان 1390 21:48
امروز یکی بهم گفت فراموشت کنم خندم گرفت... اما گریه کردم! فهمیدم نمی دونه چه غمه بزرگی تو دلمه ندیده بود قلبم شکسته ندیده بود گل عشقی رو که هر روز با گریه هام سیرابش میکنم هنوز پژمرده نشده هیچی نگفتم ولی چشمام همه چی رو گفته بودن... چرا چشمای آدما هیچ وقت دروغ نمی گن؟
-
.
دوشنبه 16 آبان 1390 21:46
-
عشق
دوشنبه 16 آبان 1390 21:40
من میدونم دیگه نیستی تو بیادم به خدا دیگه طاقت دوریتو ندارم دل من دل تو دل من داره بیتو میمیره چشم من چشم تو ببین اشکام داره میریزه عشق من عشق تو واسه عشق ما فرشته هم دعا کرد دست من دست تو دست تقدیر مارو جدا کرد اره خیلی زود رفتی و نموندی تو پیشم هیچوقت بهت نگفتم من بی تو هیچم تورو از اولم رو قلب من نوشتن که ترکم نکن...
-
۱۰۰۰
دوشنبه 16 آبان 1390 21:10
دخترا دنبال یه پسر میگردن که۱۰۰۰تا آرزوشونو براورده کنه اما پسرا دنبال ۱۰۰۰تا دختر میگردن تا یه آرزوشون براورده بشه
-
...؟
دوشنبه 16 آبان 1390 21:00
در همین نزدیکی کوچه باغی زیباست که درآن خاطره هایم پیداست آسمانش آبی است جوی آبی جاریست و شقایق که درآن آفتابی است غنچه ای می خندد شاخه ای می رقصد و زمان از گذر ثانیه جا می ماند لحظه هایی زیباست خاطره یا رویاست هر چه هست در نظر من یکتاست قاب یک خاطره در آن پیداست
-
دوست
دوشنبه 16 آبان 1390 20:57
باید آهسته نوشت. بادل خسته نوشت. با لب بسته نوشت. گرم و پر رنگ نوشت. روی هر سنگ نوشت. تا بدانند همه که اگر دوست نباشد دل نیست
-
...؟
دوشنبه 16 آبان 1390 20:48
دوست دارم شب تا سحر دور سرت بگردم میدونم تو انتخابت اشتباه نکردم دوست دارم همینجوری بگم برات میمیرم بگم عاشقت منم تویی عزیزترینم واسه ی من شیرین حرفات کاش تو دستام بمونه دستات واسه ی من تو بهترینی کاش همیشه تو قلب من بشینی
-
عشق
دوشنبه 16 آبان 1390 20:40
عشق یعنی راه رفتن زیر باران عشق یعنی من می روم تو بمان عشق یعنی آن روز وصال عشق یعنی بوسه ها در طوله سال عشق یعنی پای معشوق سوختن عشق یعنی چشم را به در دوختن عشق یعنی جان می دهم در راه تو عشق یعنی دستان من دستان تو عشق یعنی بهارم دوستت دارم تورو عشق یعنی می برم تا اوج تورو عشق یعنی حرف من در نیمه شب عشق یعنی اسم تو...
-
جوانی
دوشنبه 16 آبان 1390 20:30
نشسته ایم بر قالیچه ای به اسم جوانی...می تازیم وگرد وخاک می کنیم...زمین زیر پایمان است واثیر یک بازی شده ایم به اسم غرور... دیواری را برای پشت سر نهادن بلند نمی بینیم سرا پا شور... برد وباخت را می شناسیم؟؟ آشناییم با شعور؟؟ و جداییم از غم!! یا غرق در غرور؟؟ چیزی در ماست روز وشب که آرام نداریم... چیزی از جنس جستجو......
-
خدایا...
دوشنبه 16 آبان 1390 11:27
خدایا....... دستانم خالی اند ودلم غرق در آرزوها............ یا به قدرت بی کرانت دستانم را توانا گردان............. یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن...............
-
تو کجایی
دوشنبه 16 آبان 1390 11:08
کسی غیر از تو نمونده اگه حتی دیگه نیستی همه جا بوی تو جاری خودت اما دیگه نیستی نیستی اما مونده اسمت توی غربت شبونه میون رنگین کمون خاطرات عاشقونه آخرین ستاره بودی تو شب دلواپسی هام خواستنت پناه من بود تو غروب بی کسی هام لحظه هر لحظه پس از تو شب و گریه در کمینه تو دیگه بر نمی گردی آخر قصه همینه می شکنم بی تو و نیستی به...
-
کودکی
دوشنبه 16 آبان 1390 11:05
یادته تو اون روزای کودکی نامه میدادیم به هم یواشکی یادته خونه میساختیم روی آب با یه کاغذ و یه سقف کودکی همیشه میخندیدیم از ته دل یادته گریه میکردیم الکی تو میگفتی مثل باغ غزلی من میگفتم مثل باغ میخکی هیچکسی نمیتونست جدا کنه مارو از هم حالا با هر کلکی آره بچه بودیمو مست خیال راستکی اما عشقمون نبود دروغکی حالا اما دیگه...
-
کنارم هستی
دوشنبه 16 آبان 1390 11:02
کنارم هستیو اما دلم تنگ میشه هر لحظه خودت میدونی عادت نیست فقط دوست داشتن محض کنارم هستیو بازم بهونه هامو میگیرم میگم وای چقدر سرد میام دستاتو میگیرم یه وقت تنها نری جایی که از تنهایی میمیرم از اینجا تا دم در هم بری دلشوره میگیرم فقط تو فکر این عشقم تو فکر بودن باهم محال پیش من باشی برم سرگرم کاری شم میدونم که یه...
-
خاطره
دوشنبه 16 آبان 1390 11:00
اجازه بی اجازه حرفی دیگه نمونده ایندفعه دیگه قلبم دست چشاتو خونده فصل دوباره ای نیست اخر قصه اینه من نمیخوام که چشمات شکستنو ببینه وقتشه قفل این محوتو میشکنم تشنه ی از تو گذشتنم این منم این منم عشقتو بعد از این میشه یه خاطره باید از خاطر من بره اینجوری بهتره من بعد تو از غروب تو نفس میگیرم بعد تو میشکفم خنده هامو پس...
-
عین شین قاف
دوشنبه 16 آبان 1390 10:56
آسمانی ها هبوط کردند زمینی ها آسمانی شدند آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد می دانم کار اوست گاه مجسم در هیبت درختی و گاه حلول کرده در چشمی گاه در فغان مادری هنگام تولد من کوچکش و گاه به آرامی شبنم اشک در شب های دلتنگی همه این ها از سنگینی قاف است بر دوش آدمی هدفی که به آدمی ، آدمیت بخشید و آبروی رفته اش را...
-
زندگی
دوشنبه 16 آبان 1390 10:53
شب آرامی بود می روم در ایوان، تابپرسم از خود زندگی یعنی چه؟ مادرم سینی چایی در دست گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا لب پاشویه نشست پدرم دفتر شعری آورد، تکه بر پشتی داد شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین با خودم می گفتم : زندگی، راز بزرگی است که در ما جارست زندگی فاصله...