پی چیزی هستند
طول و حجمش اما
هرچه بامت بیش برفت بیشتر
هرچه نامت بیش صرفت بیشتر
هرچه دامت بیش صیدت بیشتر
هر چه بود از پیش بادا بیشتر
.
.
.
بقیشو شما بگید...
لیلی قصه اش را دوباره خواند. برای هزارمین بار و مثل هربار لیلی قصه باز هم مرد.
لیلی گریست و گفت: کاش این گونه نبود.
خدا گفت: هیچ کس جز تو قصه ات را تغییر نخواهد داد.
لیلی! قصه ات را عوض کن.
لیلی اما می ترسید. لیلی به مردن عادت داشت.
تاریخ به مردن لیلی خو کرده بود.
خدا گفت: لیلی عشق می ورزد تا نمیرد. دنیا، زنده می خواهد.
لیلی آه نیست. لیلی اشک نیست. لیلی معشوقی مرده در تاریخ نیست. لیلی زندگی ست.
لیلی! زندگی کن.
اگر لیلی بمیرد، دیگر چه کسی لیلی به دنیا بیاورد؟ چی کسی گیسوان دختران عاشق را ببافد؟
چه کسی طعام نور را در سفره های خوشبختی بچیند؟ چه کسی غبار اندوه را از طاقچه های زندگی بروبد؟
چه کسی پیراهن عشق را بدوزد؟
لیلی! قصه ات را دوباره بنویس.
لیلی، به قصه اش برگشت.
این بار اما نه به قصد مردن.
که به قصد زندگی
و آن وقت به یاد آورد که تاریخ پر بوده از لیلی های ساده گمنام.
این گونه نگاه کنیم
1.مرد را به عقلش نه به ثروتش
2. زن را به وفایش نه به جمالش
3.دوست را به محبتش نه به کلامش
4.عاشق را به صبرش نه به ادعایش
5.مال را به برکتش نه به مقدارش
6.خانه را به آرامشش نه به اندازه اش
7.اتومبیل را به کاراییش نه به مدلش
8.غذا را به کیفیتش نه به کمیتش
9.درس را به استادش نه به سختیش
10.دانشمند را به علمش نه به مدرکش
11.مدیر را به عمل کردش نه به جایگاهش
12.نویسنده را به باورهایش نه به تعداد کتابهایش
13.شخص را به انسانیتش نه به ظاهرش
14.دل را به پاکیش نه به صاحبش
of zahra
بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکسی رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی تو هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست
من که باورم نمیشه
تو نباشی
عشق نباشه
گل نباشه
بشت بنجره نباشی
دلم از
دلت جدا شه
من که باورم نمیشه
تو نمونی
تو نباشی
من نباشم
مگه میشه
تو نمونی
من نمیرم
زنده باشم
من که باورم نمیشه
بردن اسم تو از یاد
اخه حس عاشقی رو
دستای تو یاد من داد
زیر سایه تو بودن
از گذشته تا همیشه
منو جا نذار تو دردها
اخه باورم نمیشه
من که باورم نمیشه
.......................
من که باورم نمیشه
تو نباشی
عشق نباشه
...............
اون تو نیستی
ونکه داره بی تفاوت می گذره رد میشه از من
استادى از شاگردانش پرسید
: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند میکنند و سر هم داد میکشند؟ شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست میدهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد میزنیم؟ آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد میزنیم؟شاگردان هر کدام جوابهایى دادند امّا پاسخهاى هیچکدام استاد را راضى نکرد
سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى میافتد؟ آنها سر هم داد نمیزنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت میکنند. چرا؟ چون قلبهایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلبهاشان بسیار کم است. استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى میافتد؟ آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمیزنند و فقط در گوش هم نجوا میکنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر میشود. سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بینیاز میشوند و فقط به یکدیگر نگاه میکنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصلهاى بین قلبهاى آنها باقى نمانده باش این همان عشق خدا به انسان و انسان به خداست است که خدا حرف نمی زند اما همیشه صدایش را در همه وجودت می توانی حس کنی اینجا بین انسان و خدا هیچ فاصله ای نیست می توانی در اوج همه شلوغی ها بدون اینکه لب به سخن باز کنی با او حرف بزنی
یه روز برفی از پیشم رفتی
با چشات گفتی دوباره
عشقه تو شوک بود به قلب خستم
ببین که بی تو شکستم
عشق تو شوک بود
اگه درست انتخاب نکنی دلت میسوزه چون همش میگی کاش اون یکی رو انتخاب میکردم من الآن تو دوراهیم نمی دونم جیکار کنم
!گاهی وقتا به این نتیجه میرسم که ای کاش اصلا عشق وجود نداشت
آواره شدم تو کوچه پس کوچه های عشق
تاحالا شده بین دو نفر قرارگرفته باشی که هردورو دوست داشته باشی؟
اینجاس که انتخاب معنی واقعیشو بهت میگه