دلمو ندیدی
دلمو همین جاها گذاشته بودم ندیدی؟
توی چشمای تو جا گذاشته بودم ندیدی؟
دل من کوچیک بود اما یه عالم پرنده داشت
واسه گنجشکا رو شونه ی زمین دونه می کاشت
با تموم سادگیش زیر بارون قدم می زد
پاییزو قرق می کرد و دنیا رو به هم می زد
آرزو داشت آدما آسمونو رها کنن
یه بارم خدا رو تو قلب زمین پیدا کنن
یه نفر پیدا بشه قفل بهشتو بشکنه
قصه ی جهنم این طلسم زشتو بشکنه
دل من خیلی می خواست یه روزی در به در بشه
با نگاه مهربونت عازم سفر بشه