شعرهای عاشقانه

❤آسم و پاسم ولی عاشقونه ❤ しѺ√乇 ❤

شعرهای عاشقانه

❤آسم و پاسم ولی عاشقونه ❤ しѺ√乇 ❤

مرا دید

 

 

رد می شدم از کوچه ای یارم مرا دید
با همسرم بودم که دلدارم مرا دید

یک روز فحش خواهر و مادر شنیدم
آن روز از بخت بدم خارم مرا دید

یک بار انگشتم درون بینی ام بود
از باجناق خویش بیزارم مرا دید

بعد از هزار و بوق و اندی سال یک بار
وامی گرفتم که طلبکارم مرا دید

انداختم پایین سرم را مثل یک گاو
فهمیده بود از پول پروارم مرا دید

می خواستم پیژامه ام را در بیارم
همسایه ی آن سوی دیوارم مرا دید

از ترس فریادی برآورد از جگرگاه
چون از مقابل بنده پندارم مرا دید!

انگار من از کودکی بیکار بودم
یادم میاید که پرستارم مرا دید

پیش نگاهش از خجالت سرخ گشتم
وقتی که بعد از ختنه شلوارم مرا دید

حرف سیاسی میزدم با سایه ی خویش
ای وای برمن! موش دیوارم مرا دید

می دادم از زور خوشی داد خوشی را
در خلوت خود حیف دادارم مرا دید

آه از ردیف دست و پا گیر« مرا دید»
بگذارتا دست ازتو بردارم «مرا دید» 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد